۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

بازدید از نمایشگاه

بالاخره نمایشگاه کتاب هم شروع شد و ما هم بر حسب عادت بدون برنامه رفتیم .

البته از اون موقع که نمایشگاه منتقل شده به مصلی برای اولین باره که رفتم ، سال گذشته هرموقع که خواستم برم بچه ها گفتن فردا نرو پس فردا برو که منهم بیام و هنوز دارن میآن .

امسال هم از قبل با بچه های اداره برای ساعت 6 صبح هماهنگ کردیم که بریم ساعت  هشت بعد از ظهر یکیشون گفت که نمیتونه بیاد و ساعت 10 شب هم یکی دیگه اس ام اس زد که برام مهمون اومده .

راستشو بخواین منم داشتم می پیچوندم که دیدم خیلی ضایع می شه و از طرفی رودربایستی هم مانع از اینکار شد .

ساعت یکربع به هشت تازه رفتم دم خونه امیر و با اون رفتیم . با مترو تا مصلی و بعد هم نمایشگاه . بیشتر شبیه بازدید از یک ساختمون نیمه ساز بود تا نمایشگاه .

 0502_175625

نقشه نمایشگاه هم مثل نقشه های گنج بود که نیاز به یک نقشه خون داشت و اصلا نمی شد ازش سر درآورد .

تو محوطه نمایشگاه یه خانمی کارت توزیع می کرد البته رفیقم امیر موقعی که داشت کارتو میخوند نزدیک بود بخوره زمین که موجب شد ما فکر کنیم جو گیر شده !!!

 0503_230220

وارد سالن کتابهای عمومی که شدیم دیدیم هر جوری که بخوایم دور بزنیم نصفش از دست می ره و شبیه فروشگاه دی تو دی بود .

 20080502(003)

0502_154037

 اغلب هم کتابها یک جور . ما هم بیشتر توجهمون به ساختمان و نمای داخلی مصلی بود و واقعا هم زیبا بود مخصوصا ستونها و قوسهای داخلی سقف .

0502_171551 

20080502(009) 

20080502

بعضی از غرفه ها هم انقدر جلوش شلوغ بود که نمی تونستی بری جلو مثل نشر نی یا خوارزمی و یا مجتمع فنی تهران (دیباگران) یا انتشارات ققنوس ، بعضی ها هم مگس می پروندن .

 0502_172115

با کمی دقت می شد فهمید که اغلب کتب موجود در غرفه عمومی از یکجنس بود ، یه غرفه که عکس چند نفر رو به صورت بنر بزرگ زده بود و زیرش نوشته بود اعجوبه قرن و کتابهایی هم که می فروخت : بقال عارف ، خیاط زاهد و از این قبیل کتابها!!!

یه غرفه هم اختصاص داشت به یک آقایی به نام موحد که به عنوان مرد حافظه ایران بود و داشت ناهار می خورد و چند جون هم با یک ماشین حساب داشتن ازش اعداد نجومی می پرسیدن و اون هم با کمی فکر جواب می داد و جالب اینکه دو نفر از این نیروهای خدماتی نمایشگاه با لهجه شدیدی داشتن ازش یک عدد دوازده رقمی تقسیم بر 5 رو می پرسیدن و اونهم با کلی فکر کردن جوابو اشتباه داد و اون دو نفر داشتن مسخرش می کردن ، خیلی جالب و دیدنی بود ...

 0502_152833

یه جا هم دو نفر رو دیدیم که پشت یه میز نشستن و ما اول فکر کردیم اطلاعات سالن هستن که ازشون پرسیدیم سالن کتب دانشگاهی کجاست که یکیشون گفت: " اینجا غرفه اهداء عضوه فرار کنین" واقعا جالب بود و بچه های باحالی بودن .لازمه بدونین که این موسسه سایت هم داره که میتونین برای عضویت و ثبت نام به سایتشون برید.

 0502_153114

سالن کتب کودک هم خیلی شلوغ بود و برای رفتن به طبقه بالا باید از سالن کودکان عبور می کردی و این یکمقدار محیط سالن کودکان رو شلوغتر کرده بود.

20080502(004)

برای ناهار که رفتیم بیرون دیدم جلوی یه ماشین یه عده صف کشیدن که متوجه شدم دستگاه خود پرداز سیاره که چون دستگاههای کارتخوان موجود در غرفه ها به سختی جواب می داد یه عده اومده بودن بیرون تو صف که پول بگیرن .

 0502_162701

فروشگاههای ساندویچ سرد هم با اسمهای مختلف خود نمایی می کرد .

جاتون خالی یه آیس پک هم خوردیم که فوق العاده  بد مزه بود .

 0502_180451

در نهایت هم از نمایشگاه خارج شدیم و برگشتیم گرمسار . کلی خستگی و چند عدد سی دی آموزشی زبان که از فروشگاههای موجود هم می شد تهیه کرد و نیاز به حضور در این نمایشگاه نبود البته برای دیدن مد و فشن خوب بود و جالب .

0502_180202