۱۳۸۵ آذر ۶, دوشنبه

نوکيا 6639 خالي بندي يا واقعيت؟

سلام –در راستاي پست قبلي که گفته بودم اگه نوکيا يه گوشي فندک دار بسازه ...بطور اتفاقی تو یه سایت چینی یه تصویر از یک گوشی نوکیا دیدم که جالب بود و نوشته بود که این گوشی با همکاری شرکتهای معتبراینتل،آی بی ام،ان وی دیا،اچ پی، کنون، نیکون و ...ساخته خواهد شد که هر کدام قطعاتی رو برای این گوشی خواهند ساخت .
فکر کنم اين مطلب يه خورده خالي بندي باشه چون اگه تو گوگل سرچ کنيد بيشتر از اين پنج تا عکسي که من تو وبلاگم گذاشتم پيدا نمي کنيد و همه سايتها هم چينيه. تصاويرش جالبه.
البته به نظر من یه مقدار اغراق آمیزه ولی در هرصورت ....









































۱۳۸۵ آبان ۲۹, دوشنبه

موبایل یا تلسکوپ

چند روز پیش تو پاساژعلاءالدین با یکی دیگر از شاهکارهای تکنولوژی صنعت عوام فریب موبایل بازی در ایران روبرو شدم ، خیلی جالب بود لنز تلسکوپی دوربینهای موبایل نوکیا.
جالبه که بدونین این سری از گوشیها اگه هنگام عکاسی نوردهی و فاصله تنظیم بشه به زور یه عکس واضح و نرمال بهت میدن حالا حساب کنید با یک صفحه حسگر یک مگا پیکسلی اونهم اگه رو لنز موبایل یه لنز دیگه بسته بشه دیگه چه شود...
اینها همه از نشانه های عقب موندگی یه کشوره ، حالا اگه فردا شرکت نوکیا یه موبایل بسازه که رو خودش چاقو ضامن دار و فندک هم داشته باشه اولین مشتریاشو تو ایران پیدا میکنه .خدا آخر عاقبت مملکتو بخیر کنه
Posted by Picasa

۱۳۸۵ آبان ۲۴, چهارشنبه

GTAحضور پليس زن ايراني در بازي جديد

تصوير يکي از صحنه هاي بازي ، به بکگراند تصوير هم دقت کنيد ميبينيد عکس مسجد گذاشتن.
 Posted by Picasa

۱۳۸۵ آبان ۱۶, سه‌شنبه

کاريکاتوري جالب!

ترجمه جملات کاريکاتور:هولوکاست افسانه است ، زمين صاف است ، برنامه هسته اي ما صلح آميز است
 Posted by Picasa

۱۳۸۵ اردیبهشت ۳۰, شنبه

بازدید از نمایشگاه

سلام خیلی وقته که آپ دیت نکردم و حال خوشی هم نداشتم همون حس پست قبلی هنوز بقوت خودش باقی بود
چند مدت پیش به همراه یکی از دوستان تصمیم گرفتم برم نمایشگاه کتاب و مطبوعات تا شاید از این حس بیام بیرون. البته قصد من بیشتر کتاب بود نه مطبوعات که دیگه به نظر من مطبوعه ای وجود نداره . از اون لیست کتاب هم دو تا رو بیشتر نتونستم پیدا کنم . تا ظهر چرخیدم ، برای ناهار هم یه ساندویچ گرفتم که داشت حالم بهم می خورد کاهو گندیده توش بود که طعمش رو به کل ساندویچ غالب کرده بود که به زور سس و نوشابه دادمش پایین



بعد رفتیم نمایشگاه عکسی که تو سالن 4 بمناسبت راهیابی ایران به مسابقات جام جهانی برپا شده بود البته بیشتر عکساش برام تکراری بود و من قبلا تو خانه هنرمندان(بخوانید علافان) دیده بودم



به پامنار هم سر زدم که تو سالن 35 خبرگزاری مهر بود و حسابی سرش شلوغ بود چون دم به ساعت مهمون داشتن و باید با تیر بارش عکس می گرفت و میفرستادن رو سایت ، آقای کلاشینکف رو هم توفیقی شد که از نزدیک ببینم اصلا فکر نمی کردم نویسنده این وبلاگ ... بگذریم

غرفه مهر یه عکس بزرگ رو با تیتر 8585خبر هسته ای کار کرده بود وهمه بجز سیروس ناصری توش بودن که بخاطر این عکس غرفه شده بود آتلیه . هر کی می اومد اونجا یه عکس یادگاری با تیم هسته ای قدیم وجدید می گرفت ما هم جو گیر شدیم و یه عکس "های لول" گرفتیم عکس اصلی رو میتونید از اینجا ببینید



تو غرفه نشریه نامه هم دکتر زید آبادی رو دیدم که چند تا سئوال در مورد سیاست خارجی و کمک گرفتن از نیروهای اپوزیسیون برای ......(سانسور کردم) وسخنرانی افشاری و عطری تو سنای آمریکا ازش پرسیدم. من قبلا اکثر مقاله هاش رو میخوندم ولی تو مواجهه حضوری دیدم که الحق والانصاف جدای از مسایل حزبی و... بیخود بهش نمی گن کارشناس مسایل خاور میانه البته یه خاطره هم از دوران خدمت خودم که بیربط به خود آقای زید آبادی هم نبود براش گفتم که کلی خندید



آقای دکتر ملکی ودکتر رییس دانا هم اونجا بودند. یه جوان( تازه سیاسی شده) هم اومده بود و هی سوالهای صد تا یه غاز می کرد ، اصلا نزاشت دو تا سوال فنی از آقایون بپرسم و بنده خدا رییس دانا مثل اینکه داشت با بچه اش صحبت میکرد مفاهیم اولیه سیاسی رو با زبون کودکانه براش توضیح می داد که هم جالب بود وهم طنز



آقای میثمی هم مثل همیشه با روحیه و پر از تحلیل های جدید و به روز در غرفه چشم انداز حضور داشت و در مورد مسئله قطعه 33 بهشت زهرا ازش چند تا سوال کردم که گفت یه سری برنامه براش داره و در حال پیگیریه



جالبتر از همه دیدن آقای خاتمی بود که خستگی نمایشگاه رو از تنم بیرون برد . این عارف هم اومد یه شعر برای آقای خاتمی بخونه که جو گیر شد و مصرع دوم رو فراموش کرد که آقای خاتمی براش خوند و یه عکس هم با آقای خاتمی گرفت ، دیگه محافظهای آقای خاتمی هم از دست این عارف کلافه شده بودند



اگه عکسهای روزنامه ها وخبرگزاری ها رو از بازدید خاتمی از نمایشگاه " مطبوعات " ببینید تو اکثر اونها عارف هم هست



تو غرفه اعتماد ملی هم خانم علی نژاد ورفقاش داشتند آقای حبیبی حزب موتلفه رو سوال پیچ می کردند که وقتی به قضیه دکتر رامین جهانبگلو رسیدند دیگه حبیبی هم داشت ماست مالی می کرد



در ضمن غرفه همبستگی هم روزهای اول جو گیر شده بود و یه عکس گنده از گنجی رو با هیبت رابینسون کروزوئه زده بود تو غرفه که روزهای بعد برداشت و در جواب سوال ما می گفتن برای تنوع برداشتیم ولی عکس کروبی وچند تا عکس دیگه تا آخرین روز سر جای خودش خودنمایی میکرد


ولی در کل نمایشگاه امسال نمایشگاه بی برنامه ای بود . مثلا به آقای جمالی فرد ( بدهکاران انقلاب اسلامی !) یه غرفه داده بودند تو سالنی که اکثر مجلات روانشناسی و ورزشی و.. بود و غرفه بدهکاران مثل یک وصله ناجور تو اون سالن خودنمایی می کرد و فقط سی دی آغاسی جایزه می داد و هر کی رد می شد این آقای جمالی فر گیر می داد و بحث هم می کرد و از انواع برچسب زدن هم ابایی نداشت البته بیشتر به طنز می خورد . جلوی دکتر معین و ریس دانا رو هم گرفت که در کل مطلبی برای گفتن نداشت.البته ما نفهمیدیم اسمش اصغره یا ابو حنیف یا ابورحمن. بماند



مهمترین قضیه نمایشگاه مساله ایستادن تو صف بود . صف عابر بانک ، صف ساندویچی ها " با اسامی مختلف و در کل یه جور" ، صف دستشویی و... البته فقط نمازخونه صف نداشت چون مشتریهاش هم کم بودن



۱۳۸۵ فروردین ۲۴, پنجشنبه

رفاقت یا دوستی مساله اینست

romantic bid jeegar

یه چند وقتیه که دیدم لیست دوستان تو یاهو مسنجر زیاد شده و پی ام هایی که میخوام بفرستم رو باید چند دقیقه سبک وسنگین کنم ببینم کدوم رو برای کی بفرستم یا اینکه مثلا لینک این مطلب سیاسیه بدرد فلانی نمی خوره یا فلان لینک یه کم غیر اخلاقیه برای فلانی زشته بخوام بفرستم .یعنی یه جورایی سانسور ویا مصلحت بینی.

بعد دیدم که بعضی ها رابطشون مثلا نزدیک یه ساله یه طرفه است اونم فقط من دارم براش پی ام میدم ویا اینکه بعضی دیگه مشکل داره با کامپیوترش یا وبلاگش قالب درست وحسابی نداره یا فیلتر شکن میخواد یک ساعت امان آدم رو میبره اما وقتی من یه درخواست میکنم زود دی سی میشه. خلاصه تصمیم گرفتم لیست یاهومسنجرم رو یه خونه تکونی اساسی کنم. حدود پونزده تا بیست آی دی رو یاورش رو استاد کردم یعنی پاک کردم خیالم جمع شد بعدش با یه تقسیم بندی جدید خیالم رو جمع کردم.

البته فکرتون تو جاده خاکی نره آی دی دخترودوستان چت رومی تو مسنجرمن خوشبختانه یا بدبختانه نیست و اگر هم بود اونا از این قاعده مستثنی بودن.

یکی از بچه ها که تازه با مسنجر آشنا شده بود ذوق مرگ شده بود و پنج تا آی دی با عناوین واقعی ومستعار برین لس و گرمساری و بیخیال و.. ساخته بود که هر شب من آن لاین میشدم انواع اسمهای مختلف درخواست اد شدن میکرد خدا به همه مریضان شفا عنایت کنااااد .

دیشب بعد از این عمل جسورانه و ... رفتم تو فکر که تو زندگی واقعی و خارج از دنیای مجازی و سایبر هم بد نیست آدم هر از چند گاهی یه نگاهی تو لیست رفقاش کنه وببینه که شاید بتونه یه خونه تکونی بکنه.

بقول یکی از بچه ها میگفت فلانی عشق وحالش با دیگرانه ، ناراحتیش رو می آره پیش ما. و درست هم میگفت انگار قیافه ما جوریه که طرف مشکل داره یادش میاد بیاد پیش ما درد دل کنه .

یکی از رفقا که فقط حس تله پاتی رو از رو یه نفر کپی کرده ، تکون بخوری بخوای یه حرفی بزنی میگه من اون لحظه حس میکردم تو فلان جا تو چه حالی هستی حالا فاصله اون مکانی که من بودم تا پیش اون بیشتر از صد کیلومتره ولی جالبه که خبر نداره ضبط ماشینشون رو همون شب جلو خونه شون داره دزد میزنه من موندم تو این قدرت فکر .

ببخشید که این پست پرشد از فلانی و بعضی ها چون بخاطر بعضی مسایل نمیتونستم واضح تر از این بنویسم البته این پست هم دچار خود سانسوری شد و ده خطش حذف شد.

یه جمله هست که میگه دوست پیدا کردن هنر نیست،نگه داشتن دوست هنر است.

نظر شما چیه ؟

۱۳۸۵ فروردین ۲۳, چهارشنبه

من هم فلیکری شدم

سلام عکسهامو دارم میریزم تو فلیکر لینکش رو هم گذاشتم تو ستون سمت راست میتونین ببینین

۱۳۸۵ فروردین ۲۰, یکشنبه

عکسهاي ايالت

سلام سال نو را پسا پس (برعکس پیشاپیش) به همه تبریک میگم
و امیدوارم سال خوبی داشته باشیدو سال نو برخلاف اسمش
سال سگی براتون نباشه.
این چند تا عکسو ازایالت خودمون
تو سیزده بدر گرفتم (راستی سیزده تون هم به در)خداحافظ



۱۳۸۴ اسفند ۲۶, جمعه

بن لادن در تهران

۱۳۸۴ اسفند ۱۸, پنجشنبه

عینک آفتابی

مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید
شل سیلور استاین
در خانه ای سرد، بالای خیابان سالیوان،
آخرین کسی که شلوار فاق کوتاه می پوشید، در شرف مردن بود.
عینک آفتابی به چشم داشت و به همین دلیل کسی نمی توانست تشخیص بدهد
که او گریه می کرد یا نه.
همه ی معتادها و همه ی علاف ها
و همین طور همه ی کافه دارها
دور تختش جمع بودند.
وصیت کرد
تا تکلیف اموالش را روشن کند
و آخرین کلمه ها را به زبان آورد:
گفت: «کفش های راحتیم را برای مادرم بفرستید،
بلوزم را به جالباسی آویزان کنید.
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید،
برای اینکه هیچ گاه یاد نگرفتم که آن را چگونه بنوازم.
خانه ام را به یک آدم مستمند بدهید
و بگویید که اجاره ی آن تمام و کمال پرداخت شده.
پول ها و موادم راخودتان بردارید، ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید.
مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید، دوستان،
با عینک آفتابیم.
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید،
ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید.»
گفت: «جوجه خروس هایم را
به کسی بدهید که آنها را می خواهد.
شعرهایم را
به کسی بدهید که آنها را می خواند.
زیر کافه برایم قبری بکنید،
و آهنگ غم انگیزی پخش کنید.
همه را شاد و شنگول کنید
در لحظه ای که من مردم،
و مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید.
مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید، دوستان،
با عینک آفتابیم.
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید،
ولی مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید.»
صندل هایش را پرت کردیم وسط خیابان،
بلوزش را گذاشتیم همانجا، روی زمین.
گیتارش را فروختیم
در کافه ی گوشه ی خیابان
به کسی که می دانست چگونه آن را بنوازد.
موادش را دود کردیم.
پول هایش را خرج کردیم،
شعرهایش را دور ریختیم.
باب نوارهایش را برداشت،
و اِد کتاب هایش را،
و من هم عینک آفتابی فکسنی آن بدبخت را برداشتم.
گفت: «مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید، دوستان
با عینک آفتابیم.
گیتارم را در میدان واشنگتن بسوزانید،
و مرا با عینک آفتابیم به خاک بسپارید.»

فروشی بید

۱۳۸۴ اسفند ۱۵, دوشنبه

حضور در استادیوم حق مسلم ماست

درحاشیه بازی روز چهارشنبه ایران وکاستاریکا و حضور زنان جهت شرکت در استادیوم













عکس از یلدا معیری

۱۳۸۴ اسفند ۱۰, چهارشنبه

حمله به ایران در حد یک بازی

چند مدت پیش شما زیاد یادتون نمی یاد چون تقریبا قبل از کودتای 28مرداده
یه سری از وبلاگ نویسها یه نامه طوماری نوشته بودن در اعتراض به ساخت یک بازی جنگی بنام کوما وار.بالاخره این بازی رو گرفتم وبازی کردم ، هرچند قدرت بازی مثل سری دلتافورس و دیزرت استورم نیست ولی چون محیط بازی تو ایرانه جالبه
البته فقط یه مرحله از بازی تو ایرانه واون هم نجات دادن گروگانهای سفارت سابق آمریکا توسط نیروهای دلتاست .
بیچاره ها نیروهاشون تو طبس بدون هیچ جنگی با طوفان شن مردن حالا به عشق اونا بازی ساختن. یکی از نکات جالب این بازی اسم نیروهای ایرانیه که اکثرا حسین وعباسه ، که پیراهنها رو روی شلوارشون انداختن . تبلیغات روی دیوارها هم اکثرا عکس امام خمینیه که زیرش نوشته "وبرق مجانی میشود".

در کل با بازی کوما وار میفهمید که اونا از ایرانیها چه ذهنیتی دارن یا اونایی که بازی میکنن چه ذهنیتی پیدا میکنن. اونایی که حس ناسیونالیستی دارن این بازی براشون سخته چون باید ایرانی ها رو بکشن . البته اگر بازی پایان معصومیت رو پیدا کنین میتونین به تلافی کوما وار تو اون بازی ترتیب نیروهای آمریکایی روبدین. هرچند ما تو محلی زندگی میکنیم که اکثر بچه هاش دلتافورسن.
اینهم توضیحات اول بازی :

Mission 7 & Mission 8
Iran Hostage Rescue Mission

Tehran, Iran - April 24, 1980: After hostages are seized at the US embassy, intelligence personnel and Special Forces plan a daring raid to get them back.

۱۳۸۴ بهمن ۲۷, پنجشنبه

ولنتاین ایرانی روز سپندارمذگان


حتما شما هم هياهو و هيجان را در خيابان ها دیده اید. مغازه هاي اجناس كادوئي لوكس و فانتزي غلغله ميشود.شمع شکلات ادکلن و.. همه وهمه در جعبه های رنگی قشنگ همراه با کارت هایی که بر روی آنها جملاتی هم نوشته شده و حاکی از عشق و علاقه طرفین می باشد بازار داغی دارند . همه جا اسم Valentine به گوش مي خورد.

ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلا جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود آشنا نیستيم شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است.

چند سالی بیش نیست که روز ۱۴ فوریه در تقویم جوانان ایرانی ؛ روز ویژه ای شده است. خصوصیتی که روزهای ملی و سنتی ما در همان تقویم ها از آن بی بهره اند. سده ، مهرگان ، تیرگان و ... شاید برای خیلی ها نام های غریبه ای باشنداما از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم که عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند. كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود .سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد،با قلبي عاشق اعدام مي شود...بنابراين او را به عنوان فدايي راه عشق مي دانند و از آن زمان نماد و سمبلي براي عشق مي شود!"

اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق وجود داشته است!

جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 4 روز پس از والنتاين فرنگي است! اين روز "سپندارمذگان" يا "اسفندارمذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندارمذ لقب ملي زمين يعني گستراننده، مقدس، فروتن است. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است .در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند که با نام آن روز و ماه تناسب داشت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ يا اسفندارمذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندارمذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.

سپندارمذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند.

شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل شود.

۱۳۸۴ بهمن ۲۲, شنبه

کوه نشین




قبل از آنكه خاطره وجود داشته باشد فناناپذيرها بوده اند ما در آن زمان با شما بوده ايم وحالا هم با شمائيم چيزي كه ما را به جلو مي راند نبرد پايان ناپذيربقا در بازي اي است كه زمان ومكان نميشناسد ما قصر افسانه هائيم ولي خاستگاه واقعي ما ناشناخته است ما صرفاً هستيم




(كوه نشين high lander )

سلام

از دست این قالب بلاگر خسته شدم نمی دونم چرا هرچی تغییرش میدم باز همون قبلی رو نشون میده